محبوبترین هستی مهدی جان
عصر يك جمعه دلگير، دلم گفت
بگويم بنويسم كه چرا عشق به انسان
نرسيده است؟
چرا آب به گلدان نرسيدهاست؟
چرا لحظه ي باران نرسيده است؟
وهر كس كه در اين خشكي دوران به لبش
جان نرسيده است،
به ايمان نرسيده است
و غم عشق به پايان نرسيده است.
بگوحافظ دل خسته ز شيراز بيايد بنويسد
كه هنوز هم كه هنوز است چرا يوسف گم
گشته به كنعان نرسيده است؟ دل عشق
ترك خورد; گل زخم نمك خورد; زمين
مرد، زمان بر سر دوشش غم و اندوه به
انبوه فقط برد، زمين مرد، زمين
مرد، خداوند گواه است، دلم چشم به راه
است; و در حسرت يك پلك نگاه
است; ولي حيف نصيبم فقط آه است
و همين آه خدايا برسد كاش به جايي;
برسد كاش صدايم به صدايي...
عصر اين جمعه ي دلگير وجود تو كنار
دل هر بيدل آشفته شود حس،
كجايي گل نرگس؟
+ نوشته شده در شنبه بیست و هشتم بهمن ۱۳۹۱ ساعت 16:15 توسط بماند
|